شیخ احمد جامی معروف به زندهپیل عارف، شاعر و محقق نامدار سدهی نهم هجری است. وی در بیستوسوم شعبان سال 817 هجری قمری در ناحیهی خرگرد از توابع جامِ خراسان بهدنیا آمد. او در حدود سیزده سالگی بههمراه پدرش احمد بن محمد الدشتی که از سرشناسان جام محسوب میشد، راهی هرات شد و در محضر علما و دانشمندان آنجا کسب فیض کرد.
جامی در دو مرکز علمی هرات و سمرقند، علوم متداول عصر خود را آموخت و سپس در هرات بهخدمت بزرگان و مشایخ طریقت نقشبندیه درآمد. طریقت نقشبندیه توسط خواجه بهاالدین محمد نقشبند بخارائی بنا نهاده شد، این طریقت، معتدل و میانهرو است که در دورهی تیموریان گسترش زیادی یافت. بزرگان طریقت نقشبندیه سخت پایبند و معتقد به حفظ سنت و شریعت بودند. آنان صوفیانی بودند که با هر گونه تغییر و تفسیر جدید که از دین و شریعت صورت میگرفت بهشدت مخالفت میورزیدند. برخی پژوهشگران جامی را بزرگترین استاد سخن بعد از حافظ میدانند.
او در نظم و نثر فارسی در قرن نهم اسلامی، در سرزمین ایران بزرگترین استاد و آخرین شاعر بزرگ مکتب تصوف است که از حیث فضیلت و دانش او نه تنها در در خراسان که وطن اوست بلکه در تمام ممالک فارسی زبان از هندوستان و افغانستان تا آسیای صغیر انتشار یافته است. وی دارای تالیفات و تصنیفات بسیار است که میتوان به دیوان اشعار، هفت اورنگ، تجنیس اللغات، نفحات الانس من حضرات القدس، لوایح، بهارستان، لوایع، شواهدالنبوه و اشعه اللمعات اشاره کرد.
جامی شماری از آثار خود را به سلطان حسین باقرا و سلطان یعقوب آق قویونلو شاه تبریز پیشکش کرد. او در مثنوی پیرو سعدی و حافظ بود و در غزل و قصیده از شاعران عراق پیروی میکرد. از آثار ادبی بهجای مانده از جامی اعم ازنظم و نثر، مکاتیب و نامههای وی دارای اهمیت خاص تاریخی است. مخاطبین او در این نامهها شخصیتهای برجسته و معروفی هستند از سلاطین و حکما نظیر سلطان حسین بایقرای تیموری، سلطان محمد فاتح و بسیاری دگر از وزرا نظیر امیر علیشیر نوائی میتوان اشاره کرد. بررسی مکاتبات جامی روشن میکند که هدف جامی از نامهنگاری برای دفاع ار اقشار مختلف جامعه و تلاش برای حل مشکلات افراد گرفتار و حاجتمند بوده است. این نامهها نشان میدهد که مردم، جامی را حامی و غمخوار خود می-دانستند. تخلص وی به خاطر مولدش، ولایت جام و همچنین ارادت به شیخالاسلام احمد جامی است.
او در روز هجدهم محرم سال 898 هجری قمری در سن 81 سالگی جهان فانی را وداع گفت و در هرات بهخاک سپرده شد. آرامگاهش در حال حاضر معروف به تخت مزار است. از اوست "حذر از صوفیان شهر و دیار/ همه نامردمند و مردمخوار؛ هرچه دادی به دستشان خوردند/ هرچه آمد ز دستشان کردند؛ کارشان غیر خواب و خوردن، نی/ هیچشان فکر روز مردن نی....