میرنوروز متخلص به واضح و ملقب به "رند لرستان" است او در دو زمینه ی لری و فارسی شعر سروده است لکن آنچه او را شهرت و عزتی داده است روانی و حلاوت مفردات لری اوست که به آسانی بر دل هر آشنا مینشیند. زادروز او را بین سال های 1103 تا 1105 هجری قمری که مقارن است با سلطنت شاه سلیمان صفوی و در منطقه ی پلدختر امروزی می دانند.
میرنوروز در دوران جوانی چندین ماجرای عاشقانه را از سر گذارنده که همگی این ماجراها سبب ساز سرودن اشعار زیبایی شده است. وی که اکثراً در مناطق مختلف لرستان سیر و سیاحت می کرد در مسافرتی به منطقه ی چگنی عاشق دختر زیبارویی می شود و با زحمت فراوان با او ملاقات می کند و اما دختر دم از عفت می زند و او را از خود می راند، اندکی بعد میرنوروز در حین گشت و گذار در باغ های منطقه دختر مورد علاقه اش را با جوانی خوش سیما میبیند که خلوت کرده اند. میرنوروز آنچنان منقلب می شود که این اشعار معروف را که همچنان در لرستان بر سر زبانهاست را می سراید " نه تو گُتی: ره ندارَه حجرونه/ مَر یه نی جا معامله سوداگرونه (تو که میگفتی اینجا (قلب زن) کوهسار است و راه ندارد! مگر نه این است که سوداگری از آن سرازیر می شود؟) نه تو گتی: حجرونه کمر خار/ مَر یه نی سوداگری دِش اُما وِ هار ( تو که میگفتی اینجا سنگ خاراست. مگر نه اینست که محل خرید و فروش سوداگران است؟) دیوان میرنوروز پر است از اشارات مستقیم و غیر مستقیم به لر و لرستان و گذشته از واژگان لری که در سراسر دیوان وجود دارد در موارد متعددی از باورها و آداب و رسوم لری سخن به میان آورده است. میرنوروز زادگاه خویش و مردمان آنرا در حد پرستش می سرود " کل دنیا وم بدی قدر هزاری/ ندیم لرسو یه بلگ داری (تمام دنیا را به من بدهند آنرا با برگ درختی از لرستان عوض نمی کنم) خرماوه خرم دله جا که لرونه/ هرکجا لر بچه شیرین زوونه ( خرم آباد شهر لران چه دلپسند است، به راستی که همه ی مناطق لرنشین شیرین زبانند.) همونه ای بلی رنجکه عسگری ساز/ بهتره د شال و نال شهر شیراز (کیسه ای بلوط و یک آسیاب دستی ناچیز را با همه کبکهی شیراز عوض نمیکنم.) تنها اثر به جا مانده از میرنوروز دیوان اوست که نخستین بار توسط اسفندیار غضنفری امرایی جمع آوری و در سال 1347 شمسی چاپ شد.