قیصر امین پور (خوزستان)

17
قیصر امین پور (خوزستان)

قیصر امین ­پور شاعر بزرگ معاصر ایران یکی از تاثیر­گذارترین شاعران دوره­ ی پس از انقلاب اسلامی است. او از فعالان عرصه ­ی شعر دفاع ­مقدس بود و هم در عرصه­ ی شعر کلاسیک و هم در شعر نو از بزرگان به ­شمار می ­رود. گروهی بر این عقیده ­اند که قیصر از شعر دفاع ­مقدس به شعر عاشقانه رسید و برخی دیگر قیصر را بزرگ­ترین شاعر انقلاب می ­نامند.

امین­ پور این گونه خودش را معرفی کرده است "من قیصر امین­ پور متولد دوم اردیبهشت 1338 در گتوند هستم. جایی بین دزفول و شوشتر در استان خوزستان که الان شهری شده ولی آن موقع بخش بود. قبل از ورود به دبستان ما را به مکتب­ خانه فرستاده بودند؛ یکی دو­سالی به آشنایی با مقدمات، الفبا، قرآن و این­طور درس­ هایی که در مکتب­ خانه ­ی آن زمان بود گذشت. بعد در هفت ­سالگی در همان گتوند وارد دبستان شدم دوره ­ی راهنمایی و دبیرستان را در شهر دزفول گذراندم. سال 1357 همزمان با پیروزی انقلاب، در دانشگاه تهران در رشته­ ی دامپزشکی قبول شدم." قیصر امین ­پور پس از چندی از رشته دامپزشکی انصراف داد و وارد رشته ­ی علوم اجتماعی شد که آن را هم رها کرد و سرانجام در سال 1363 به تحصیل در رشته­ ی ادبیات دانشگاه تهران شد.

همزمان با تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد در سال 1367 به تدریس پرداخت و در سال 1369 در مقطع دکترای ادبیات فارسی پذیرفته شد و همزمان به تدریس در آن دانشگاه پرداخت و سرانجام در سال 1376 با راهنمایی استاد شفیعی کدکنی از پایان­نامه دکترای خود با عنوان سنت و نوآوری در شعر معاصر دفاع کرد. قیصر امین­ پور در سال 1366 به همراه بیوک ملکی و عموزاده خلیلی، نشریه­ ی سروش نوجوان را بنیان نهاد که تا سال 1383 انتشار این مجله با مسولیت امین ­پور در سمت سردبیری آن ادامه داشت. این مجله ­ی با ارزش یکی از معدود مجلات مرتبط با نوجوانان به­ شمار می ­رفت. امین ­پور در سروش­ نوجوان با راهنمایی و هدایت­گری خود در پرورش شاعران جوان و نوجوان کمک شایانی کرد.

سرانجام قیصر امین­ پور پس از سال­ها فعالیت در حوزه ­ی ادبیات، فرهنگ و انجام خدمات ارزشمند به­ علت عوارض تصادفی که از سال 1378 برای او پیش آمد و بعد از تحمل درد در یک دوره­ ی هشت ساله به ناگاه در ساعت 3 بامداد هشتم آبان 1386 درگذشت و عزمیتش شعر زیبایش را به یاد می ­آورد " حرف­های ما هنوز ناتمام/ تا نگاه می­کنی/ وقت رفتن است/ باز هم همان حکایت همیشگی/ پیش از آنکه با خبر شوی/ لحظه­ی عزیمت تو نگزیر می­شود/ آی.. ای دریغ و حسرت همیشگی/ ناگهان/ چه­ قدر زود دیر می­ شود.


افزودن دیدگاه جدید