میرزا محمدعلی فرزند میرزا عبدالرحیم معروف به صائب در سال 999 هجری در تبریز متولد شد. پدرش بازرگانی معتبر بود و خاندان او از اعقاب مغربی تبریزی و از شاعران معروف قرن هشتم و نهم بودند. شاه عباسکبیر در سال 1000 هجری اصفهان را بهجای قزوین پایتخت ایران قرار داد و برای رونق پایتخت خود در سال 1012 هزار و دویست خانوار از صنعتگران و بازرگانان را از آذربایجان به اصفهان منتقل کرد. خانوادهی صائب هم یکی از آنها بود که در اصفهان در مرحلهی عباسآباد سکنی گزیدند. صائب در اصفهان نشو و نما یافت. بههمین جهت است که او را تبریزی-اصفهانی میدانند.
صائب در جوانی بخشی از آسیای صغیر، نجف و بغداد را گشت. پس از زیارت مکه و مدینه به زیارت امام رضا علیهالسلام شتافت از اوست "شکرلله که بعد از سفر حج صائب/ عهد خود تازه به سلطان خراسان کردم." در روزگار صفویان، شاهان بهسبب تسلط زبان ترکی، شاعران فارسی زبان را اکرام نمی-کردند و فقیهان بر دربار صفوی مسلط بودند بههمین علت غالباً شاعران بهدربار تیموریان هند رفته و رویاهای خویش را محقق میکردند. آنچه در زندگینامه صائب آمده این است که ایشان در هند مورد احترام شاعران دیگر واقع شد و هنگامی که پس از شش سال دوری از وطن به ایران بازگشت بهحضور شاهعباس دوم رسید و عنوان ملکالشعرایی یافت. با گشت و گذاری هرچند کوتاه در عالم شعری صائب بهحتم و یقین درمییابیم که صائب یکی از نکتهسنجترین و باریکبینترین شعرای عصر خود بوده است.
از خصوصیات بارز سبک هندی که اشعار صائب بهعنوان نماد شناخته شدهی آن مطرح است، میتوان به دو مورد اشاره کرد 1- تلاش برای یافتن عناوین تازه، خودش میگوید "عشرت ما معنی نازک بهدست آوردن است/ عید ما نازک خیالان را هلال این است و بس." 2- نزدیکی با طبیعت و محیط زندگی؛ که در شعر صائب نیز بهوفور دیده میشود. تعداد اشعار او را از 80 هزار تا صد و بیست هزار و حتی بیشتر برشمردهاند در شعرهای بازمانده از صائب قصیده، مثنوی و غزل وجود دارد که آنچه از شعرش معروفیت بیشتری دارد و او را از دیگر شاعران عصر صفوی و دیگر ادوار تاریخ ادبی ایران امتیاز بخشیده است غزلهای او است غزلهای صائب مضامین جدید و پردههای نگارین ایجاد میکند.
صائب خط شکستهنستعلیق را بهشیوهای زیبا مینوشت و نسخه-هایی از دیوانش بهخط خودش به چاپ رسیده است صائب تبریزی به سال 1081 هجری قمری در باغ اصفهان که اینک به قبر آقا معروف است بهخاک سپرده شد. این غزل از اوست "شد عمر و نشد سیر دل ما ز تپیدن/ این قطره خون از سر تیغ که چکیده است؟"